پست پنجم
کارام آماده شده که برم از این شهر
دیگه تحمل ندارم تو خیابونا و کوچه هایی قدم بزنم که بیاد نسترن بیفتم هر روزم شده کوچه های منو نسترن چه روزایی که تو این کوچه و پس کوچه ها داشتیم چقدر خوب بودند ای کاش اونروزا تموم نمید ای کاش من و نسترن تو اونروزا میموندیم
چقدر جالب بود دقیقا اولین جایی که همدیگر رو دیدیم آخرین جایی بود که نسترن ازم جدا شد
ولی خودش جدا شد ولی یادو خاطرش , عشقش هنوز تو وجودمه شاید خیلیا بهش بگن عاشقشن ولی من واقعا عاشقش بودمو هستم ولی شای روزی عشق منم ته بکشه عشق منم تموم بشه ولی میدونم که اونروز روز مرگ منه روزی که بی نسترن شبام صبح شد روزای مرگ من بود چقدر سخت هستن خدا با خاطراتش با اس ام اس هاش زندگی کنی
آخرین اس ام اس هام براش این بود که گفته بودم منو ببخشه و بیاد دوباره شروع کنیم التماسش کرده بودم ولی اون فووش داده بود
یاد روزی میفتم که تو دادگاه بودم و یک نفر که من فکر میکردم مزاحممه جلوم بود ولی بعدا فهمیدم همون یک نفر رقیب عشقیم بود
با خودم میگفتم الانه که نسترن بیاد و بگه این فلان کارس و مزاحمشه و این فلانجورس ولی نگفت و باعث شد تا من جرقه ی رابطه بین اون و نسترن به سرم زده بشه ک فهمیدم درست بود
دیگه حوصله نوشتن ندارم شب خوش