پست سوم
ایام عزاداری سالار شهیدان هم گذشت
یادش بخیر با نسترن میرفتیم عزاداری
داشتم زنجیر میزدم همش به فکر نسترن بودم به فکر روزایی که وقتی میدیدمش انگاری دنیا مال من بود انگار همه چی داشتم وقتی میدیدم انگار یه انرژی مضاعفی بهم دست میداد ای کاش اونروز ها هیچوقت تمام نمیشد هیچوقت اون اتفاقات تکرار نمیشد
نسترن دختری که من عشق رو باهاش آغاز کردم با اون طعم زندگی رو چشیدم وبدون نسترن هیچم
همیشه تو زندگیم برای اون زندگی میکنم باخاطراتش
درسته که هیچوقت ما دو تا دیگه بهم نمیرسیم ولی من همیشه با اونم حتی تو بدترین شرایطم
چون من دوسش دارم چن من تموم نکردم اون نخواست با من باشه
یاد روزایی میفتم که هر شب باهاش بودم هرشب بغلم بود هر شب دردودلامو باهاش میزدم
میدونی نسترن من بجز تو کسی رو نداشتم
چجوری تونستی یکیرو بیاری زندگیت که تورو برای هوست خواست نه زندگی آخرشم منو تورو از هم جدا کرد و خودش رفت پی زندگیش
وقتی داشتم خیابونارو طی میکردم و جماعتی که داشتن دسته های عزاداریو نگاه میکردن باخودم میگفتم یزمانی چشای منم دنبال نسترن بود
دنبال نگاهش
روز تاسوعا و عاشورا
نسترنمو دیدم خوشگل تر از قبل شده ولی حیف که دیگه مال خودم نیست ای کاش مواطب خودش باشه
نمیدونم اونم به فکر منه یا نه ولی مطمعنم هیشکی واسش من نمیشم چون شدید قدرشو میدونستم و میدونم
یادش بخیر برای اینکه درس بخونه چقدر تشویقش کردم چقدر واسش گل خریدم چقدر کادو خریدم تا بهترین بشه
تو یک سال 21 بار باهاش بدحرف زده بودم که سرسال 21 تا رز براش خریدم تا از دلش دربیاد
اونم برا من خوبی میکرد ولی وقتی اون آشعال پاش باز شد به زندگیمون همه چی داغون شد
دیگه نسترن همون نسترن نبود و همش بامن دعوا میکرد
نسترن هنوزم دوستت دارم